درد دارد…
به پای چشمی بنشینی که به تو اشک هدیه میدهد و به دیگران” چشمک”
.
.
.
یادش به خیر یه زمانی به من میگفت نفسمی….
ولی حالا شده دستگاه اکسیژن واسه دیگران
.
.
.
برو
برو!!!
ترسے از ھیچ چیز ندارم
وقتے یقین دارم بیشتر از من
کسے دوستت نخواھد داشت
بیشتر از من کسے طاقت کم محلے ھایت را ندارد..
برو!!!
ترس براے چه؟؟
وقتے مےدانم که یک روز تف مےاندازے بر روے تمام آنھایے که به خاطرشان مرا از دست دادے…
برو!!
.
.
.
خیلی سخته تو اوج عاشقی خیال کنی تا تهش باهات میمونه . . .
اما نیمه راه دستتو بزاره تو دستهای سرد تنهایی و راحت بره ! ! !
یخ که زدی آروم آروم به یادش بشکنی و ساده به خاطره ها بپیوندی . . .
خیلی سخته،خیلی سخته سهمت از عشق بی وفایی شه و خیانت همین ! ! !
.
.
.
چقدر پابند بودن سخت است،
وقتی خیانت درب تمام خانه های شهر را میکوبد …
منبع:http://sibtorsh.ir/